حیرانم، همچو دیوانگان، سرافکنده در سایههای کردار خویش، ویرانهای از طوفان خاطرات، میسرایم؛ نقش عشق، آتشی سوزان در خیالم، شعلهور. خاموشتر از نجوای فریادها در دل سکوتی ژرف هراسانم، از تیرگی و ظلمت خویشتن. دلشکستهتر از همیشه، و در زنجیر یادها آیینهها فریاد...
برو بالا